با کلی دوز و کلک از خانه فرار کردم
و رفتم پایگاه بسیج.
گفتند اول یک رژه در شهر می رویم و بعدش اعزام.
از ترس پدر و مادرم رژه نرفتم و پشت یک عکس بزرگ از امام(ره) پنهان شدم.
موقع حرکت هم پرده ماشین را کشیدم تا آنها متوجه من نشوند.
بعداً که از جبهه تماس گرفتم پدرم گفت: خاک بر سرت! برات آجیل و میوه آورده بودیم که ببری جبهه